بسم الله الرحمن الرحیم
نکاتی از زندگانی حضرت آیت الله انصاری همدانی
حضرت آیت الله انصاری که رحمت خدا بر او باد در ایام جوانی که طلبه بودند و مخالف با عرفان در پی انتباهی که با سخنان پیر روشن ضمیر و عالم ربانی در همدان رخ داد سر به بیابان گذاشتند و چنین شد...
آیت الله انصاری زحمات طاقت فرسایی کشیدند، سالهای متوالی زیادی تمام ایام سال را به جز روزهای حرام و مکروه روزه میگرفتند و نحوه شب زنده داری ایشان بدینگونه بود که ابتدای شب میخوابیدند و بعد از دو ساعت استراحت بر می خاستند و وضو می ساختند و به نافله مشغول میشدند بعد از خواندن چند رکعت نافله و قرائت قرآن سپس میخوابیدند و مجدداً بعد از مقدار کمی استراحت برمیخاستند و پس از وضو به نافله و قرائت قرآن میپرداختند، آنگاه دوباره به استراحت میپرداختند و قریب یک ساعت به اذان صبح بیدار میشدند و تا صبح به نوافل، قرائت قرآن، ذکر، مناجات، توسل، تفکر و سجدههای طولانی میپرداختند.
آیت الله انصاری میفرمودند که:
این مرد الهی، اعتکافهای زیادی در مسجد جمکران داشتند و بهرههای خود را از این مسجد میگرفتند.
آیت الله انصاری نقل فرمودند که:
حضرت آیت الله صدرالدین حائری شیرازی میفرمودند: من خیلی جستجو کردم که بدانم استاد کامل ایشان در این راه چه کسی بوده وقتی از خود آقا سؤال کردم فرمودند
.این انتباه الهی بود که شامل حالم شد.
دکتر علی انصاری بیان می کند:
« آقای انصاری در شبستان حاج محمد طاهر، در مسجد جامع همدان نماز می خواند و افرادی که با ایشان نماز می خواندند همان افراد خاصی بودند که نسبت به آقا شناخت داشتند. و بعد از نماز مغرب و عشاء ایشان همراه چند تن از شاگردانشان به منزل می آمدند و من هم همراه پدرم بودم. این ها بعد از نماز طوری حالشان منقلب می شد که هیچ کدام یارای صحبت کردن نداشتند و کاملاً در سکوت و خلوت خودشان فرو رفته بودند.
یک بار که از مسجد بر می گشتیم یکی از دوستان آن چنان انقلاب روحی شدیدی پیدا کرده بود که به نفس نفس افتاده بود و بلاانقطاع اشک می ریخت.
هوا هم سرد و زمستانی بود. به منزل که رسیدیم، همه رفتند زیر کرسی نشستند، ولی ایشان از شدت حرارتی که داشت بیرون کرسی افتاده بود و آن قدر سینه اش حرارت داشت و نفس نفس می زد که مرحوم ابوی فرمود
برف را که روی سینه ایشان گذاشتند، مثل این بود که برف را روی بخاری گذاشته بودند، جیز ... این طور صدا می کرد. »
آقای اسلامیه از نمازهای او می گوید:
« گاهی بعد از نماز همین طور که رو به قبله بودند، شاگردانشان متوجه می شدند که ایشان در حالت عادی نیست و از خود بی خود است. »
گاه که با شاگردانش به صحرا می رفت، از جمع کناره می گرفت و در گوشه ای به ذکر و فکر و عبادت خود می نشست و آن گاه که به منزل دوستان می رفت می فرمود:
دکتر علی انصاری ادامه می دهد:
دو وضعیت بود که ایشان کاملاً از حالت عادی خارج می شد. یکی در زیارات و یکی بعد از نماز. به خصوص بعد از نماز مغرب و عشاء که یارای حرف زدن نداشت و جلساتی هم که بعد از آن داشتند عموماً به سکوت می گذشت و گاهی هم منقلب می شدند، قلبشان می گرفت و حالت گریه به ایشان دست می داد.
می فرمود:
« خداوند تمام اسرار عرفان را در نماز جمع کرده است. »
و براستی:
چنین نمازی است که معراج مؤمن است.
از دکتر علی انصاری در این باره سؤال می کنیم و ایشان فقط برنامه شبانه آن بزرگوار را می داند و از احوالات او کسی خبر ندارد!
ایشان اضافه می کند:
« چون کارهایشان را من انجام می دادم، گاهی شب به سراغشان می رفتم می دیدم که در حال عبادت بودند. برنامه شان این طوری بود که شام خیلی مختصری می خوردند و استراحت می کردند و نوافل را می خواندند. بعد مدتی استراحت می کردند و دوباره بلند می شدند و نماز شفع و وترشان را می خواندند و تا نزدیکی های صبح که هوا روشن می شد بیدار بودند با این که این اواخر بدنشان خیلی ضعیف بود. »
آقا در توصیه به شاگردانشان بر نماز شب و انجام فرایض و نوافل تأکید بسیار زیادی داشتند، و به بعضی از شاگردانشان می فرمودند:
دکتر انصاری این طور ادامه می دهد:
« بعضی شب ها که سایر شاگردان نظیر آقای نجابت، آقای دستغیب، آقای دولابی و... منزل ما بودند، آقا می رفتند آن طرف منزل، در اندرونی، و این ها با هم در یک اتاق دیگر مشغول عبادت بودند و من گاهی می رفتم پیش آن ها. انگار فضا، فضای بهشت بود. هر کدام از رفقا یک طرف مشغول عبادت بودند. از این چراغ های فانوسی در اتاق روشن بود، بعضی سرشان را به دیوار تکیه می دادند و خلاصه هر کدام در حال خودشان بودند و ما مشغول تماشای این ها...»
روی نماز اول وقت خیلی تأکید داشت. به نوافل نماز بسیار توصیه می کرد و خود نماز را با جمیع مستحباتش به جا می آورد
.« ...
ایشان در قنوت و رکوع و سجده نماز پس از صلوات والعن اعدائهم می گفتند و اگر کسی میآمد و یا الله می گفت ایشان رکوع را طول می دادند و عجل فرجهم واحشرنا معهم و العن اعدائهم اجمعین می گفتندژفرزند ایشان آیت الله انصاری چنین نقل میکردند:
مرحوم آقا را در مکاشفه دیدم که در اتاق بیرون نشسته بودند، فضای روحانی عجیبی بود، حالت بین الطلوعین داشت من با قلب پر سوز و ناآرام خدمت میکردم، آقا گاهی زیر چشمی، نظر خاصی به من میکردند، تحت الحنک انداخته بودند، ایشان هم با سوز و اضطراب (بطوریکه دستشان میلرزید) گاهی به طور موجز و کوتاه پاسخ سؤالات دوستان را میدادند، چندی گذشت و من بعد از فاصله بیخودی متوجه شدم جز من و آقا کس دیگری باقی نمانده و حالت بکاء عجیبی به من دست داد آخرالامر دیدم جز من و ایشان که مطالبی ردّ و بدل میکردیم کسی در آن وضعیّت نیست (گفتگو غیر لسانی بود) از ایشان سوال کردم: آیا تاکنون از اسرار معرفت مطلبی هست که کسی بیان نکرده؟ گفتند:
بلی « خدای تعالی تمام اسرار عرفان را در نماز جمع کرده است »
آقای احمد انصاری درباره انس ایشان با قرآن می گوید:
« با قرآن بسیار مأنوس بود و به آن اهتمام داشت. بین الطلوعین بیدار بود و تلاوت قرآن داشت و مابین نماز ظهر و عصر یک ساعت، یک ساعت و نیم قرآن می خواند و به عبارتی در قرآن محو می شد.
در زمان آقای بروجردی، کربلایی کاظم ساروقی که قرآن به او افاضه شده بود منزل ما آمد، عدّه ای از روحانیون از جمله آخوند ملاعلی معصومی آمده بودند و می خواستند امتحانش کنند، ایشان بی سواد بود ولی هم قرآن را از حفظ می خواند و هم برعکس می خواند و مهم تر این که حروف را هم به عکس می توانست بخواند مثل این که دارد می بیند. با این که بی سواد بود.
ولی پدرم گفت:
منابع : کتاب در کوی بی نشانها و کتابی با عنوان سوخته که شرح حال ایشان است.
نکاتی از زندگانی حضرت آیت الله مرحوم محمد تقی آملی رحمه الله علیه برگرفته از کتاب در جستجوی استاد که توصیه میشود مطالعه بفرمایید: این کتاب در سایت غدیر در بخش اخلاق موجود می باشد http://www.ghadeer.org
آیت الله طبرستانی:
مرحوم آیت الله آملى در تمامى صفحات تالیفات خود کلمه یا( على ادرکنى) را در گوشه صفحه مى نوشتند« در بعضى از کتابها نیز یا( مهدى ادرکنى) مى نوشتند.»
صبیه محترمه ( فرزند دختر) ایشان :
زندگى ما در نجف یک زندگى متوسطى بود. یک منزل اجاره اى داشتیم و امورات زندگى هم از یک سرى مبالغى که از تهران مى آمد و مبالغى که در نجف به دست ایشان مى رسید مى گذشت در اواخر عمرشان اتاق ایشان در تهران پرده نداشت ما خیلى اصرار کردیم که آقا اجازه بدهید یک پرده تهیه کنیم و در این جا آویزان کنیم . اصلا اجازه نمى دادند و بسیار ناراحت مى شدند که دیگر چیزى از عمر خدا باقى نیست . در نهایت ما گفتیم که آقا یک استخاره نمایید و نگفتیم براى چه از قضا استخاره هم بد آمد و ما هم از تهیه پرده منصرف شدیم .
آمادگى کامل براى ارتحال
پدر در اواخر عمر بسیار ناتوان شده بودند و چند وقتى بود که حمام نرفته بودند و خیلى وقت بود که براى نماز تیمم مى نمودند. روز قبل از وفات ایشان به منزلشان رفتم و دیدم که خادم حمام را گرم نموده و پدر مى خواهند به حمام بروند بسیار خوشحال شدم که خدا را شکر حالشان مساعد است . بعد از استحمام تب لرز شدیدى ایشان را فرا گرفت و در حدود 3 ساعت به همین حالت بودند بعد لرزش کمتر و حالشان بهتر شد کمى استراحت نمودند و کمى آب خواستند تا وضو بگیرند بعد از وضو مشغول ذکر و زیارت شدند و زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام که در بالاسر حضرت على علیه السلام وارد شده به صورت زیبایى قرائت نمودند و در رختخواب دراز کشیدند و لبهاى مبارکشان را تکان مختصرى دادند و جان به جان آفرین تسلیم نمودند.
سه یا چهار روز قبل از فوت پدر، شب در منزل ایشان بودم و در اتاق مجاور اتاق آقا خوابیده بودم . نیمه شب بود که دیدم پدرم با یک حالت عجیبى وارد اتاق من شد، بیدار شدم و گفتم آقا جان چیزى لازم دارید. فرمودند که این خادم چرا نیامده ، این بخارى را روشن کند. مى خواهم نوشته هایم را تکمیل کنم . گفتم که آقا الان نصف شب است و خادم به این زودى نمى آیند و بعد ایشان را به اتاقشان بردم تا دوباره استراحت نمایند تا اینکه در روز تشییع جنازه ایشان حاج آقا اشرفى که از خطباى تهران بودند رو به مردم کرده و گفته بودند که شما گمان نکنید که شخص عادى را از دست داده ایم ایشان حضرت آیت الله آملى از اولیاء الله بودند، بنده چند روز پیش خدمت ایشان رسیدم تا از احوالشان جویا شوم فرمودند: حاج آقا دیشب خواب دیدم که حضرت بقیه الله علیه السلام مرا خواندند و فرمودند که مقدمات را فراهم کن که چند روز دیگر بیشتر در این دنیا نخواهى بود. بعد من متوجه شدم که پدر همان شب که سراسیمه از اتاق بیرون آمدند و خواستند نوشته هاى خود را به اتمام برسانند همان شبى بود که حضرت بقیه الله علیه السلام خبر وفاتشان را داده بودند.
پدر هیچگاه نماز شب را ترک نمى کردند. هر شب دو ساعت قبل از اذان صبح بیدار مى شدند و مشغول عبادت و تهجد مى شدند در زمانى هم که در نجف اشرف بودیم دو ساعت قبل از آن به حرم مطهر حضرت على بن ابى طالب علیه السلام مشرف مى شدند و مشغول عبادت مى شدند.
اخلاق شایسته
آیت الله حاج آقا سید محمد على آل احمد طالقانى نوه آیت الله آقا شیخ محمد تقى آملى فرمودند: اینجانب خیلى به آیت الله آملى نزدیک بودم . با اینکه در قم مشغول تحصیل بودم ولى مرتب به خدمتشان شرفیاب مى شدم و علاقه وافرى به ایشان داشتم . ایشان نیز همه نوه هایشان را دوست مى داشتند و مورد تفقد و مهربانى قرار مى دادند و هیچ سراغ ندارم که ایشان کوچکترین برخوردى با کسى داشته باشد. بسیار بزرگوار بودند که ایشان کوچکترین برخوردى با کسى داشته باشد. بسیار بزرگوار بودند و من با خود فکر مى کردم که ایشان رحلت کنند من چه خواهم کرد و چگونه این مصیبت بزرگ را تحمل خواهم نمود. آیت الله آملى اخلاق بسیار بى نظیرى داشت و همه خویشاوندان دور و نزدیک دوستش داشتند. در کارهایشان بیسار منظم بودند حتى در جزئى ترین مساله نظم را رعایت مى کردند. خواب و خوراک ، درس و بحث و دعا و عبادت همه روى نظم و حساب بود. بعضى شبها که در اتاقش مى خوابیدم مى دیدم بسیار آرام از رختخواب بلند مى شود و به مناجات و عبادت مى پردازند. دیدار با ایشان غم و قصه را از دلها مى زدود و هر وقت برایم ناراحتى پیش مى آمد خدمتش مى رسیدم و سر کیف مى آمدم . مثل اینکه غم و قصه جرات وارد شدن به اتاق ایشان را نداشت همان دم در مى ایستاد و من بدون غم و غصه وارد ایشان مى شدم .
اخلاق در خانواده
صبیه محترمه مرحوم آیت الله آملى فرمودند: در مورد اخلاقیات ایشان در محیط خانواده ، این نکته ها قابل اشاره مى باشد که پدر هیچگاه سخت گیرى و ترش رویى نداشتند. علاقه خاصى به فرزندان و نوه ها خصوصا نوه هاى سید خود داشتند. اصلا در مورد مسائل منزل مداخله نمى کردند و اکثر وقتشان به نوشتن کتاب و مطالعه سپرى مى باشد و در غیر این اوقات ، یا ملاقات داشتند و یا مشغول ذکر و عبادت بودند. با همسایگان و اهل محل بسیار خوش برخورد بودند. بسیار وقت شناس و منظم بودند. از توصیه ها و نصیحتهایى که مى فرمودند این بود که نماز اول وقت را ترک نکنید و خوش اخلاق برخورد باشید و از مال حرام بپرهیزید.
یا قدیم الاحسان بحق الحسین علیه السلام
اقتداى امام خمینى به آیت الله العظمى آملى
آیت الله آقا شیخ یحیى عابدى فرمودند: طلبه قم بودند و مى خواستم به مشهد مقدس مشرف شوم آمدم تهران بلیت تهیه کنم . آن موقع مرکز بلیت فروشى در میدان توپخانه و اطراف آنجا بود. چون وقت مغرب بود رفتم در مسجد مجد نماز بخوانم دیدم امام خمینى قدس سره که آن زمان معروف به حاج آقا روح الله بودند در صف چهارم نماز جماعت ایستاده و به آیت الله آملى اقتداء کرده است . امام خمینى به ایشان اظهار ارادت مى نمود.